بیزبلاگر- BETA

بیزبلاگر: در باره بازار، تجارت، سرمایه، زندگی و کسب وکار از نگاه فرزاد زمانی!- آنچه دیروز نمی دانستم!

بیزبلاگر- BETA

بیزبلاگر: در باره بازار، تجارت، سرمایه، زندگی و کسب وکار از نگاه فرزاد زمانی!- آنچه دیروز نمی دانستم!

هژمونی ایران در خاورمیانه را بپذیریم

پذیرش شکست در عراق کافی نیست. ایالات متحده باید به طور پیشدستانه تسلیم ایران نیز بشود». این آخرین اظهار نظر جنجالی نوام چامسکی نیست. این پاراگرافی از یک مقاله در روزنامه بوستون گلوپ امریکاست .
 
رابرت راتبرگ نویسنده آن مدیریت برنامه حل و فصل مناقشات در دانشگاه هاروارد را به عهده دارد.
به نوشته وی، تنها تقویت صلح و ثبات و نظم پایدار در عراق تشکیل یک اتحاد با ایران و پذیرش نفوذ مسلط ایران در خاورمیانه است. ایالات متحده تنها از طریق پذیرش نقش هژمونیک ایران می تواند خود را از عراق خلاص نماید.
 
او می نویسد ، آمریکا تنها با پذیرفتن ادعاهای برتری ایران است که می تواند به نوعی پسندیده از عراق خارج شود،واشنگتن در سال ‪ ۲۰۰۷‬از گزینه های بسیار محدودی برخوردار است لذا به رسمیت شناختن ایران به عنوان بخشی از این راه حل می‌تواند باعث پیشرفت در اوضاع گردد. ایران بیشتر از هر چیز دیگری خواستار احترام است ولی علاوه بر آن خواستار آن است که به عنوان یک قدرت منطقه‌ای مورد قبول قرار گیرد.

راتبرگ نوشته است:هرچند تلاش برای همراهی نیازهای ایران زمانی غیرقابل تصور بود، ولی هم‌اکنون بهترین پاسخ برای معمای عراق همین پاسخ به نیازهای ایران است.

وی تصریح دارد: ائتلاف با ایران نشان‌دهنده آن خواهد بود که سرنگون کردن صدام نه تنها باعث آزادی اکثریت شیعیان عراق از تسلط طولانی مدت اقلیت سنی شده بلکه باعث روی کار آمدن شیعیان در سراسر مرکز خاورمیانه و تغییر توازن فرقه‌ای قدرت در این منطقه شد، لذا آنچه را ما خود زمانی کاشته‌ایم امروز باید درو کنیم.

وی افزوده است: البته واشنگتن به درستی امروزه نگران نتایج است ولی نزدیک شدن محتاطانه به ایران باعث کاهش تنش‌های قومی در بغداد و جنوب عراق خواهد شد. اگر ایران که امروزه متهم به حمایت از شبه نظامیان شیعی است بتواند به پایان ناآرامی در عراق کمک کند، عربستان و دیگر قدرت‌های سنی نیز می‌توانند به کاهش مبارزان سنی عراق کمک کنند.

راتبرگ نوشته است :هرگونه کاهش در درگیری‌های فرقه‌ای می‌تواند به آمریکا و نیروهای عراقی اجازه دهد بیشتر به خطرات مرتبط با مبارزان القاعده توجه کنند و پس از آن آمریکا خواهد توانست اندک اندک تعداد نیروهای خود در عراق را کاهش داده و در نهایت از عراق خارج شود. به این ترتیب دیگر نیازی به افزایش نیروها نیز نخواهد بود .

به نوشته وی ، البته گزینه‌های مناسب دیگری نیز وجود دارد. جنگ کنونی حتی با افزایش نیروهای بیشتر نیز به پیروزی نمی‌رسد.همچنین ما نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که دولت عراق شبه نظامیان شیعی و خشونت‌های روزانه این کشور را که کنترل اندکی بر آن دارد سرنگون کند و تغییر این وضعیت تنها با اعلام حکومت نظامی تاحدودی امکان پذیر است.

استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد ادامه داده است: همکاری ناقص میان آمریکا، اروپا و دولت نوری المالکی نخواهد توانست طی شش ماه آینده به خشونت‌ها در عراق پایان دهد زیرا عراق بیش از اندازه دچار فساد شده است. موسسات دولتی آن بسیار ضعیف عمل می‌کنند و جامعه آن نیز بیش از اندازه درگیر دشمنی‌های فرقه‌ای است.

راتبرگ می‌نویسد:این درحالی است که اگر آمریکا و ایران با یکدیگر برای رسیدن به ثبات در عراق متحد بودند، دسته‌ای از گزینه‌های جدید مطرح می شد. هرچند چنین ائتلافی قدرت عراق را در اختیار شیعیان مورد حمایت تهران قرار خواهد داد، ولی این مساله به شیعیان عراق این فرصت را نیز می دهد که منافع خود را از ایران جدا سازند.

وی افزوده است: آمریکا با داشتن ایران در کنار خود می‌تواند در زمینه های امنیت و ثبات که هر دو از منافع ایران نیز است به آمریکا کمک کند زیرا ایران ممکن است در نهایت بتواند شیعیان عراق را متقاعد کند تا با رهبران سنی و کرد این کشور مذاکره کنند.

بوستون گلوب در پایان بار دیگر تاکید کرده است که رهبران آمریکا باید موقعیت ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای را به رسمیت بشناسند چرا که موقعیت برجسته ایران اجتناب ناپذیر است.بدون مذاکره با ایران ، آمریکا تنها در باتلاقی که گیر افتاده، بیشتر فرو می‌رود.

چگونه بعد از بیدار شدن دوباره به خواب نرویم

  


بدون شک هیچ چیز لذت بخش تر از خواب بعد از خاموش کردن

ساعتی که در حال زنگ زدن است نیست

و دنیای مدرن هم انگار کل تلاش اش را بسیج کرده

که ما را از لذت های والا، محروم کند.

 می گویید نه ؟ به این ده اختراع لعنتی نگاه کنید.Smiley
 



این ساعت لعنتی از بالای سقف بر روی تخت شما آویزان می شود و به موقع زنگ می زند. کافی است یک دست به آن بزنید تا زنگ اش و چراغ اش خاموش شود ولی چند لحظه بعد زنگ و نور دوباره شروع خواهد شد ولی این بار ساعت کمی بالاتر رفته است ! هربار که خاموش اش کنید کمی بالاتر می رود و دوباره زنگ می زند !
 
 
این یکی یک پازل (جورچین؟) چهار قطعه ای در بالایش دارد که همین که ساعت شروع به زنگ زدن کند به هوا پرت می شوند و در اتاق پراکنده ! حالا برای قطع زنگ لعنتی باید این چهار تا را پیدا کنید و دوباره سرجای خودشان قرارشان دهید.

وای وای ! اولا که هر وقت ازش ساعت را بپرسید، جواب می دهد. بعد هم که موقع بیدار شدن شد، اول به شما می گوید «آفتاب دمیده‌! بیدار شو عزیزم» ولی وقتی بیدار نشدید عربده می زند که «دستت رو از گوشت ور دار ! بیدار شو !» و در این مرحله تنها خاموش کردن اش این است که بسیار محکم و با خشونت، گلوی ساعت را بگیرید و فشار بدهید.

خدا به خیر کنه ! این ساعت مجهز است به یک صدای ۹۵ دسی بلی (!!!) و یک نورافکن بسیار قوی و یک صفحه لرزاننده که می توانید آن را در تختتان کار بگذارید.

موقع زنگ که بشود راه می افتد ! اول از پاتختی یا قفسه پایین می پرد و بعد می چرخد و فرار می کند. اگر هم بلند شوید و دستگیرش کنید آنقدر می لرزد که نتوانید دگمه خاموش را به راحتی پیدا کنید.

یک حشره / هلیکوپتر لعنتی بیدار کننده. موقع زنگ زدن از قفس فرار می کند و به پرواز در می آید. باید بلند شوید و با ورجه وورجه مثل یک پشه مزاحم بگیریدش و دوباره در قفسش بگذارید.

صبح تخم می گذارد و تا تخم ها را از زمین جمع نکنید و در دهانش نگذارید، قد قدش را متوقف نمی کند.

نارنجک صوتی ! در اصل یک ساعت نیست بلکه یک بیدار کننده است. ضامن را می کشید و پرتش می کنید در اتاق یا تخت کسی که خوابیده و باید بیدار شود. بعد از ده ثانیه صدای بسیار ناهنجاری را شروع می کند که می تواند روی بسیار بلند تنظیم شود. مشکل اصلی اینجاست که برای خاموش کردنش هم طرف حتما باید بلند شود و شما را پیدا کند تا ضامن را دوباره در نارنجک فرو کنید.

و اینهم گل سر سبد ساعت های لعنتی. موقع خوابیدن دگمه زنگ زدن برای فردا را فشار می دهید. ساعت بی سر و صدا راه می افتد، از پاتختی پایین می آید و آنقدر راه می رود تا در یک گوشه از اتاق مخفی شود. صبح که شد برای پیدا و خاموش کردن اش باید از تخت بیرون بیایید. هنر ساعت اینجا است که هر روز یک جای جدید و متفاوت با قبل برای مخفی شدن پیدا می کند.

  

تشدید جنگ سرد در خلیج فارس

اظهارات تحریک آمیز جورج بوش رییس جمهوری ایالات متحده درمورد ایران وخبر اعزام نزدیک به 22 هزار نیروی تازه نفس آمریکایی به خلیج فارس، هنوز در کانون توجه تحلیلگران مسایل منطقه قرار دارد . آسوشیتدپرس آورده است حتی چنین وضعیتی می تواند به یک مقابله خونین بینجامد.

در همین شرایط، ناوهواپیمابر USS Stennis روزسه شنبه سفرخود رابرای افزایش حضور امریکا درمنطقه به همراه مقامات عالی رتبه دولتی آغازکرده است. این ناومجهز به جدیدترین سیستم های موشکی است وتوان هوایی آمریکا را درمنطقه به شدت افزایش خواهد داد. ایران هنوز به چنین نقل وانتقالاتی واکنش نشان نداده است. طی هفته های گذشته برخی محافل آمریکایی به دولت این کشورتوصیه کرده بودند که ماجرای عراق وناکامی هایش را از برخورد با ایران جدا کند.

ذر واکنشی جداگانه، بان کی مون، دبیرکل جدید سازمان ملل نیز که از ژانویه سال جاری میلادی جانشین کوفی عنان شده، هرگونه اقدام نظامی پیش‌دستانه علیه ایران از سوی کشورهایی که نسبت به فعالیت‌های هسته‌یی تهران احساس تهدید می‌کنند را رد کرده ولی با وجود این تاکید کرده است که "درباره این مساله باید در شورای امنیت سازمان ملل مذاکره شود." اوگفته که دراولین دیدارش با جورج بوش، در خصوص مساله هسته ای ایران به گفت و گوپرداخته اند: "ما در یک موضع قرار داریم. برنامه هسته‌ ای ایران از مسائل جدی است که صلح و امنیت جهان را تهدید می‌کند." روزگذشته علی لاریجانی درخصوص احتمال حمله آمریکا به ایران گفت: "همه گزینه‌ها برای شرایط مختلف در نظر گرفته شده است؛ ضمنا این حرفهایی را که می‌زنند نباید خیلی جدی بگیرید. تصور می‌کنم آنها مختصر عقلی دارند که این کار را نکنند."

با این وجود فرستادن دومین ناوهواپیما بر به خلیج فارس بعد از سال 2003، استقرار موشک های پاتریوت درمنطقه و نیز خودداری ازگفت وگو با ایران و سوریه درترتیبات امنیتی و سیاسی منطقه - درحالی بود که کمیته مطالعه عراق به دولت بوش توصیه کرده بود که برای حل مساله عراق وافزایش حمایت های منطقه ای به ایران وسوریه نزدیک تر شود- حکایت از رویکرد تهاجمی آمریکایی ها دارد.

بوش هفته گذشته در سخنرانی خود براینکه آمریکا با کشورهایی که به تجهیز و تامین تروریسم می پردازند "معامله" نخواهد کرد، تاکید نمود. او همچنین گفت که آمریکا آنچه وی جریان حمایت ازناآرامی ها درعراق از سوی ایران وسوریه می نامید را متوقف خواهد کرد. بلافاصله بعد ازاین سخنرانی بود که پنج ایرانی دردفتر کنسولگری ایران دراربیل با دستور شخصی جورج بوش دستگیر شدند.

ایران به دستگیری شهروندان خود در اربیل واکنش ملایمی نشان داد واعلام کرد که این موضوع را ازطریق مجاری دیپلماتیک دنبال خواهد کرد. ایالات متحده اعلام کرده است که این افراد مصونیت دیپلماتیک ندارند چرا که عضو سپاه پاسداران ایران هستند. طی ماه های گذشته بوش بارها ایران را متهم به تجهیز شورشیان درعراق متهم کرده است. درمقابل نیز ایران بارها این اتهامات را رد کرده و چنین اتهام هایی را ناشی ازشکست آمریکا درعراق نامیده است.

جان سولتز، یکی ازسربازان کهنه کارامریکای که صندوق VoteVets را اداره می کند به هرالد تریبون گفته است که مانورهای نظامی آمریکا با شکست مواجه خواهد شد چرا که ایران می داند آمریکا ازقدرت کافی برای تغییر رژیم تهران برخوردار نیست. اگرچه به نظر وی چنین اقداماتی ممکن است به عنوان عاملی که تهران برای تجدید نظر در آنچه وی جاه طلبی های هسته ای خوانده است، تحت فشار بگذارد وبه عقب براند: " فشارهای بیشتر نظامی وتهدید تنها به ایرانی ها این بهانه را می دهد که مشکلات ما را درعراق بیشتر کنند."

برخی ازاعضای کنگره آمریکا طی روزهای گذشته نسبت به برنامه های احتمالی نظامی آمریکا درخصوص ایران وسوریه اظهار نگرانی کرده اند. نگرانی مزبور از بابت این احتمال است که چنین حمله ای با استفاده ازاختیارات رییس جمهوری انجام شود؛ اگرچه مقامات کاخ سفید طی روزهای گذشته بارها تاکید کرده اند که دیپلماسی اولین راه مورد نظر آمریکا خواهد بود.

آینده اقتصادی ایران

saeed_leylazb.jpg

با سعید لیلاز، اقتصاددان، درخصوص نامه 150 نماینده مجلس به احمدی نژاد و اوضاع اقتصادی کشور گفت و گو کرده ایم. وی دوران کنونی را "سیاه ترین دوران ایران از لحاظ رانت خواری در این 27 سال" می داند.

نظر شما درباره نامه 150 نماینده مجلس خطاب به آقای احمدی نژاد چیست؟
من فکر می کنم سه عامل باعث شده شرایط سیاسی به آقای احمدی نژاد سخت و از هرجهت به سمت ایشان تهاجم انجام شود. عامل اول، نتایج انتخابات 24 آذر است که شکست حامیان آقای احمدی نژاد را در پی داشت و موجب تضعیف روحیه سیاسی ایشان شد. عامل دوم تصویب قطع نامه شورای امنیت علیه ایران است که هم افکار عمومی کشور و هم محافل سیاسی داخلی حکومت آقای احمدی نژاد را مسئول این تصویب می دانند. عامل سوم هم وخامت اوضاع اقتصادی و به سبب آن اوضاع اجتماعی کشور است، زیرا بخش مهمی از این وخامت ناشی از سیاست گزاری ها، عملکردها و موضع گیری های آقای احمدی نژاد و دولت نهم است. این سه عامل باعث شده که بخش مهمی از نیروهای سیاسی داخل حکومت سعی کنند حسابشان را از حساب آقای احمدی نژاد جدا کنند و در حقیقت به افکار عمومی هم توضیح دهند موافق آن چیزی که در دولت می گذرد نیستند. بخصوص کاهش جهانی قیمت نفت خام یک تصویر تیره و بسیار مبهمی برای 1386 برای ما ترسیم کرده. دولت نهم به گونه ای هزینه ها و مطالبات را بالا برده که اگر ترمز هزینه ها را همین الان هم بکشیم، برخلاف تصور بسیاری از ناظران سیاسی تا اواسط سال 1387 هم چرخ ماشین هزینه های دولت نخواهد ایستاد. بنابراین ما سال آینده با چشم اندازی که الان داریم با کسری بودجه احتمالی بسیار بزرگ یا با کاهش شدید درآمدها و هزینه های دولت که همه این ها تداعی کننده شرایط ایران در سال 1356 است، روبرو خواهیم شد. یعنی سال 1386 مشابهت های زیادی با سال 1356 خواهد داشت که بعد از یک دوره رونق نفتی 7، 8 ساله کشور وارد یک بحران اقتصادی عمیق شد و به تبع آن حکومت دوام نیاورد. این شرایط با یک تغییراتی مجددا چشم انداز تکرارش ممکن است وجود داشته باشد. به این دلیل هم مجلس و هم جناح های سیاسی با این نامه نگاری ها دارند سعی می کنند حسابشان را از لحاظ سیاسی از آقای احمدی نژاد جدا کنند، چون ایشان را عامل مهمی در به بن بست رسیدن اقتصادی و اجتماعی کشور می دانند؛ وگرنه از نظر عملیاتی و قانونی، مجلس، بخصوص اکثریت 150 نفری اش، به هیچ وجه نیاز به این ندارد که با آقای احمدی نژاد نامه نگاری کند. کافی بود متمم های پی درپی مورد درخواست دولت برای هزینه کردن های بی مورد را تصویب نمی کردند. چرا تصویب کردند؟ کافی است بودجه 1386 را با آرامش و با حداکثر نگاه علمی و واقعی ممکن بررسی کنند. نیازی به صدور این نامه نبود. این نامه از نظر من با اینکه محتوای بودجه ای دارد اما صرفا یک حرکت سیاسی است.

آقای احمدی نژاد وعده دادند که قیمت ها را تا سال آینده کنترل کنند. این حرف تا چه اندازه جدی است؟
به هیچ وجه مبنا و زمینه ای برای این کار وجود ندارد. آقای احمدی نژاد اگر واقعا بخواهند قیمت ها را کنترل کنند می توانند به کسری بودجه دولت لگام بزنند و در وهله دوم هم جلوی افزایش هزینه های دولت را بگیرند که دولت مجبور نشود ذخایر ارزی اش را تبدیل به ریال کند و در بازار بریزد. عامل اصلی تورم در کشور همین دو مورد است دیگر. اگر دولت نخواهد این کار را بکند معنایش این است که باید یک بودجه انقباضی بدهد که این هم به معنی تشدید رکود و وخامت اوضاع اقتصادی است. از طرفی اگر دولت بخواهد آن ریخت و پاشی را که در سال 1385 شروع کرده برای سال آینده هم ادامه دهد در اینصورت گریزی نخواهد داشت جز اینکه اگر درآمد نفت کفاف داد این درآمد را تبدیل به ریال کند و به بازار ببرد که باز این موجب افزایش نقدینگی و تورم بیشتر است. یا باید وارد یک کسری بودجه وحشتناک شود که به معنای تورم لگام گسیخته و ورود کشور به نظام دونرخی است. در اینصورت نظام تک نرخی فرو خواهد پاشید. احتمالا در سال 86 با چشم اندازی که ما الان می بینیم دولت مجبور خواهد بود دلار را سهمیه بندی کند. اگر دولت دلار را سهمیه بندی کند یک نرخ تورم مضاعف دوباره به اقتصاد ایران تحمیل خواهد شد. من برای سال آینده نه تنها چشم اندازی برای کنترل قیمت ها نمی بینم بلکه با افزایش پایه پولی که امسال در نیمه دوم 85 اتفاق افتاد یک تورم شدید در نیمه اول 86 را پیش بینی می کنم.

برداشت از صندوق ذخیره ارزی چه تبعاتی دارد؟
اصلا الان دیگر چیزی از صندوق نمانده؛ کشور را باید در واقع در بدترین شرایط سیاسی و بین المللی و از نظر مالی خلع سلاح شده تلقی شود. در وهله دوم دولت الگوی مصرف ملی را کاملا فاسد کرده و مردم را کاملا به واردات 50 تا 60 میلیارد دلار در سال عادت داده. در این شرایط سخت اقتصادی و بین المللی دیگر نمی شود انضباط الگوی مصرف ملی را به مردم برگرداند. در وهله سوم باوجود اینکه ما بیشترین درآمد ارزی را داریم اما کارخانه هایمان یکی پس از دیگری دارند ورشکسته می شوند. صنایع دارند از بین می روند و اشتغال به خاطر واردات تحت فشار بیشتری قرار گرفته است. چهارمین موردی که اتفاق افتاده وابستگی سیاسی و اقتصادی کشور به خارج است. پنجم هم ورود پی در پی ریال ناشی از تبدیل این نقدینگی توسط بانک مرکزی است که رشد نقدینگی را به عدد بی سابقه 35 تا 40 درصد رسانده. با این حساب یک تورم لگام گسیخته در نیمه دوم امسال، یعنی از اواخر مرداد، شروع شده و به نظر می رسد تا بهار سال 86 هم ادامه خواهد داشت.

اگر فرض محال کنیم که دولت همین فردا بتواند جلوی تورم را بگیرد، این کارهایی که تا به حال کرده تا چند سال اثر خود را بر اقتصاد مملکت می گذارد؟
این افزایش نقدینگی حداقل تا نیمه دوم 86 اثراتش را نشان خواهد داد ولی خیلی از کارهایی که دولت نهم کرده اساسا برگشت ناپذیر و جبران ناپذیر است. مثلا مصرف ارزی کشور را دیگر نمی شود به 30میلیارد دلار کاهش داد. این کار بسیار دشواری است و فقط در صورتی می شود این کار را کرد که دوباره نظام ارزی را سهمیه بندی کنیم. یا باید دلار را سهمیه بندی کنیم یا قیمت هر دلار را بکشانیم به 1500 تومان. آن وقت تازه یک تورم 30، 40 درصدی خواهیم داشت. هم فرض برگشت پذیر بودن و جبران بسیاری از این سیاست ها غیرممکن و محال است و هم فرض اینکه تورم در سال آینده کنترل شود. من هیچ چشم اندازی برای تحقق هیچکدامشان نمی بینم. سال 86 سال به لحاظ اقتصادی و تبعات اجتماعی اش سالی بسیار وخیم خواهد بود.

با این حساب آیا احتمال استیضاح دولت وجود دارد؟
از نظر سیاسی این امر را خیلی نامحتمل می دانم اما تصورم این است که همانگونه که در دولت های آقای هاشمی در سال 73 و دولت آقای خاتمی در سال 77، کل حکومت موفق شد بدون تغییر رییس جمهور، سیاست های این دولت ها را تغییر دهد ما در مورد دولت نهم هم شاید شاهد چنین وضعیتی باشیم. همین الان نشانه های یک هشدار جدی سیاسی به آقای احمدی نژاد را در رفتار برخی از مطبوعات جناح مقابل می شود دید. از جمله سرمقاله های روزنامه های همشهری و جمهوری اسلامی که هر دو در یک روز منتشر کردند و یک هشدار از بالا به آقای احمدی نژاد بود.

فکر می کنید دولت آقای احمدی نژاد دور بعد هم رای بیاورد؟
الان کمی برای این قضاوت زود است ولی اگر نخواهیم حرفی بزنیم که موجب گرفتاری مان شود واقعیت این است که انتخابات 24 آذر نشان داد که درباره نتایج واقعی همان انتخابات ریاست جمهوری نهم هم باید با احتیاط داوری کرد. تا به حال سابقه نداشته ملت ایران ظرف 16 ماه نظرش را به این شدت و سرعت عوض کند.

اصلا چگونه ممکن است که یک دولت در عرض یک سال و اندی چنین بلایی بر سر اقتصاد مملکت بیاورد؟
همانطور که می بینید دیگر. ما خودمان هم تصور نمی کردیم دولت به این شدت موفق شود کارهایی بکند که جبران ناپذیر باشد. برخی از مسایل هست که اصلا شاید شما روزنامه نگاران در وهله اول متوجهش نشوید. از جمله اینکه میزان مطالبات معوق بانک ها امسال 50 درصد نسبت به پارسال در همین موقع افزایش پیدا کرده. خب مگر آقای دکتر احمدی نژاد نگفت من آمدم پولی را که مردم گرفتند و بانک ها ندادند از حلقومشان بیرون بکشم؟ پس چطور این مطالبات 50 درصد افزایش پیدا کرد. این یک رقم نجومی است. چندین تریلیون تومان پول در این یک سال اخیر وام گرفته شده که هنوز به بانک ها پس نداده اند. این یک فروپاشی نظام پولی و بانکی است دیگر. الان سطح مطالبات معوق در بعضی از بانک ها به بیش از 10 درصد کل مطالباتشان رسیده. معنای اقتصادی و فنی اش این است که این بانک ها همه ورشکسته هستند، چون چشم اندازی برای اینکه مطالباتشان را وصول کنند وجود ندارد. همه این ها در همین یک ساله اتفاق افتاده و اتفاقا ایشان هم کاملا برعکس این ها را شعار می داده. مثلا باوجود اینکه می گفت من پول ها را می گیرم اما فعالیتش نتیجه ای جز افزایش 50 درصدی مطالبات نداشته. در حوزه های دیگر هم همینطور بوده. همین کاهش نرخ بهره آسیب های وحشتناکی به کشور زده. الان بدون تردید ما سیاه ترین دوران رانت خواری و رانت جویی را در دوران بعد از انقلاب داشتیم. حتی در دوران جنگ تحمیلی و چند نرخی بودن ارز چنین شدتی از رانت خواری و استفاده از اعتبارات مجانی بانکی وجود نداشته. شواهدی وجود دارد که حتی بعضا وام های ارزی گرفته و یک ضرب آن را تبدیل به ریال کرده اند؛ و درحالیکه نرخ بهره شان 5، 6 درصد است. برفرض مثال مسکنی که با این پول خریدند 100 درصد رشد قیمت کرده. ما الان با یک وضعیت لگام گسیخته اقتصادی و پولی و مالی در کشور روبرو هستیم. تمام سوراخ هایی که ما را در آستانه فروپاشی قرار داده فقط با وصول روزانه 200میلیون دلار درآمد ارزی ممکن است پر شود. حالا اگر این درآمد ارزی خرج شود من خطر یک فروپاشی کلی را از ذهنم دور نمی کنم. با این وجود اگر قیمت نفت کاهش پیدا کند اصلا احتیاج به هیچ فشار خارجی برای این کار نیست.

پول نفتی که قرار بود سر سفره مردم بیاید چه شد؟
خب از اول هم آمده بود اما این بار شدت گرفت ولی خیلی بی حساب و کتاب تر و لگام گسیخته تر و رانت جویانه تر اتفاق افتاد. همین الان تورم 15 درصد است در حالیکه با وضعیتی که ما داریم باید به 30 درصد می رسید. خب این مابه تفاوت را پول نفت پر کرده. منتهی همه این ریخت و پاش های دولت منجر به کوچکترین کاهش فاصله طبقاتی هم نشده. چون طبقات محروم که مثلا به شبکه بانکی دسترسی ندارند یا به وام های ارزان قیمت و زودبازدهی که وثیقه ای نمی خواهد یا وام های مسکن. اعطای این یارانه ها و وام ها چون به سیستم اداری سپرده شده طبیعتا یک گروه های نزدیک به این دستگاه ها را متمول کرده نه نیازمندان واقعی را. چون دولت هم رویکردش، رویکرد تبلیغاتی بوده تا علمی و اینکه بخواهد واقعا محرومیت زدایی کند. به همین دلیل خواسته در کوتاه ترین مدت بیشترین اعتبارات را به جامعه تزریق کند. به این دلیل است که اصلی ترین طبقات شایسته دریافت این اعتبارات به نظر من به جایی نرسیدند. من خیلی بعید می دانم کس دیگری بتواند به این سرعت چنین پیچیدگی ای در اوضاع اقتصادی اجتماعی سیاسی کشور پدید بیاورد. این کار دولت از این لحاظ واقعا سخت است.

تب سکه، شوک مسکن

تقریباً پس از یک دوره 4ساله، دوباره نشانه های بیداری اژدهای خفته آشکار شد. بازار کمی رونق گرفت و دولت حمایت از انبوه سازان را در دستور کار قرار داد.

در این شرایط بود که نقدینگی پس از خروج از بخش مسکن و ورود به بورس کم کم راهی بازار طلا و سکه شد و بحرانی را ایجاد کرد که همه را بهت زده نمود و آن تب «سکه» بود.

این تب همه را فرا گرفته بود . ورود نقدینگی چنان طوفانی برپا کرد که نمونه آن را کمتر در تاریخ بازار طلا و سکه می توان سراغ گرفت.

مدتی بعد بازار طلا از سکه افتاد و چون دیگر مانند گذشته بازار خودرو و تلفن همراه شیرین نبود، سرمایه ها، سرگردان باقی ماند و درست در همین مقطع بود که با اعلام برنامه های وزارت مسکن برای خانه دار شدن مردم، صاحبان نقدینگی هوشیار شدند که احتمالاً دوره خواب مسکن تمام شده است.

مصاحبه های متعدد مسؤولان جو روانی را به راه انداخت و جامعه در انتظار خبرهای خوش در حوزه مسکن بود و در این میان شایعات زیادی بر سر زبانها افتاد.

سرانجام مسؤولان از پرداخت وام 10میلیون تومانی به واجدین شرایط و نیز تسهیلات 5/3 میلیون تومانی به مستأجران خبر دادند.این موضوع به سرعت نقل محافل شد و رسانه ها هر روز تحلیل و اخبار متفاوتی از جزئیات این تسهیلات اعلام می کردند و مدتی بعد با آغاز مرحله ثبت نام «تب» مسکن دوباره داغ شد.

براساس برنامه ای که وزیر اعلام کرده بود، قرار بود وامهای 10میلیون تومانی به 30هزار نفر پرداخت شود، اما شاهد بودیم که برای آن 2میلیون متقاضی پیدا شد.

در طرح دولت پیش بینی شده بود که این وام تا پایان سال 88 به 150هزار نفر دیگر نیز پرداخت شود، اما اولین حرکت نشان داد که مسؤولان دست اندرکار با چه حجم انبوهی از تقاضای بی پاسخ در بخش مسکن مواجه هستند.

به هرحال زنجیره داستان مسکن با گرانی برخی از مصالح ساختمانی، آهن آلات و دستمزدها تکمیل شد و فرجام آن به همراه سوداگری دلالان وضعیتی را به وجود آورد که از آن به عنوان «بحران دوم مسکن» می توان یاد کرد.

همزمان با این موضوع خیلی از صاحبخانه ها که چشم طمع به وامها دوخته بودند، اجاره خانه ها را در شهرهای بزرگ افزایش دادند که این امر داد مستاجران را در آورد و همه این اتفاقات درحالی روی داد که چندماه بعد معلوم شد این وامها به تعداد محدودی از متقاضیان پرداخت شده است.

مسؤولان در ادامه با توجه به انتقادات مطرح شده در مورد شیوه پرداخت وامهای 10میلیون تومانی به فکر اصلاح مقررات افتادند، اما باز هم این وام نه تنها مشکلی را حل نکرد، بلکه یک گره به گرههای قبلی افزود.

البته این نکته را نباید فراموش کرد که بسیاری از تحلیلگران معتقدند که وامهای مسکن خاصیتی جز افزایش قیمتها در این بخش ندارد، زیرا ساختار اقتصاد بیمار است و با افزایش وامها به هر میزان و به بهانه وجود این وامها سوء استفاده کنندگان قیمتها را با توسل به ابزارهای مختلف افزایش می دهند. هرچند که خیلی از همین وام ها وسیله ای برای سوداگری شده و سر از بنگاههای املاک در می آورند.
   
نویسنده:  امیر روحپرور